![[تصویر: 46604569277546859874.jpg]](http://www.axgig.com/images/46604569277546859874.jpg)
رخدادی عجیب در ماه محرم
واقعه عجیبی در یکی از ایام ماه محرم سالهای دبستان، یعنی هنگامی که در کلاس سوم یا چهارم تحصیل میکردم، برایم رخ داد که هنوز خاطره خوش آن لحظات، در ذهن من باقی مانده است، هر چند ماهیت آن حادثه را به طور دقیق نمیتوانم توضیح دهم.
واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی، روز دوازدهم، موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به مسجد پشت خندق (مسجد ولی عصر فعلی) رفتم وارد حیاط مسجد شدم، و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت، نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود. من همانطور که در کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم، احساس کردم حیاط یک مرتبه روشن شد، مثل اینکه نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا میتابد، سرم را بلند کردم یک شی نورانی که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس میکردم افرادی داخل این هودج نورانی نشستهاند، ولی چیزی جز تلالو نور نمیدیدم،بعد دیدم آن شی نورانی در شمال شرق مسجد فرود آمد. آنگاه پس از چند دقیقه توقف، بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخاستن هودج، علیرغم اینکه برای نماز صبح میخواستم داخل مسجد بروم، بیاختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیهی مسجد پشت خندق به تکیهی بعدی، یعنی تکیهی ((بیروندژ)) رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد،فاصله این دو تکیه شاید حدود دویست متر بود. پس از آن هودج دوباره بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را میدیدم. هودج به سمت شرق (سمت مشهد)حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. در حالی که احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی خود شده بودم، احساس یک شعف بینظیر معنوی توام با کمی ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سوی مسجد بازگشتم. وقتی به مسجد رسیدم، نماز جماعت صبح تمام شده بود. همان وقت در ذهن کودکانهام به نظر میآمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان با این هودج آمدهاند و به این تکیهها که محل عزاداری سالار شهیدان بود، سر زدند. این ماجرا خیال نبود، اتفاق افتاد و کاملا آنرا به چشم دیدم. البته همان وقت داستان را برای پدرم تعریف کردم که چنین منظرهای را مشاهده کردم. این حادثه یکی از حوادث بهیادماندنی در تاریخ زندگی من است که با گذشت سالها، هنوز ماهیت وابعاد آن برای من مشخص نشده است.
منبع: کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی جلد اول
![[تصویر: 28311456407046348441.jpg]](http://www.axgig.com/images/28311456407046348441.jpg)
![[تصویر: 92219568503722638119.jpg]](http://www.axgig.com/images/92219568503722638119.jpg)
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4